سینما، ارزش، مالیخولیا (قدرت "خیال"، و نسبت آن با "حسن و قبح")
روز سینما _ حوزه هنری انقلاب اسلامی _ ۱۳۹۲
بسمالله الرحمن الرحیم
راجع به خیال، بین فلاسفه مسلمان سهتا نظریهپرداز اصلی ما داریم بین فیلسوفان مسلمان در تفهیم مفهوم خیال و در حوزه معرفتشناسی که هر کدام از اینها سلسلهجنبان جریان فلسفی شدند. یکی جناب ابنسیناست. جناب سهروردی و جناب ملاصدراست که همین سه جریان اشراقی و مشایی و حکمت متعالیه به مفهوم خیال پرداختهاند. ابنسینا به این که خیال جدا از این که نوعی ادراک در انسان است و یک واقعیت بیرونی است و به نام یک عالمی به نام عالم خیال داریم موافق نیستند. شیخ اشراق، سهروردی و ملاصدرا نه، مبنای کارشان را بر این اساس قرار میدهند بخصوص شیخ اشراق. شیخ اشراق میگوید همانطور که بعضی از ادراکات انسان عقلی است، بعضی حسی است، بعضی وهم و خیال است در بیرون هم ما عالم حسی داریم، عالم عقل داریم و عالم خیال داریم و این عالم خیال، خیال متصل، یعنی خیالی که قوه ادراکی در درون انسان است و خیال منفصل که یک عالمی بیرون از انسان در طول این عوالم وجود دارد یعنی همینطور که عالم ماده و محسوس در طول عالم خیال است، به اصطلاح دینی عالم برزخ میگویند و آن هم در طول عالم عقل است همینطور که سه نوع ادراک و به یک نوع چهار نوع ادراک در انسان است: ادراک عقلی و خیالی و حسی و وهمی، از یک جهت تقسیم میشود و از یک جهت وهم در طول خیال و حس است نه در عرض آنها. از یک جهت سه و از یک جهت 4تا میگویند. ابنسینا در علمالنفس، «شفا فی اثبات النفس و تهدیدها من حیث هی نفس» که چگونه باید نفس را تعریف کرد اشارات و تنبیهات یک طور دیگری است، یک جا تقسیم سه و یک جا تقسیم چهار است که عرض کردم این به چه اعتباری است.
اما اصل مسئله، وهم و خیال و حس و عقل ظرفیتهای ادراکی در بشر هستند که این را همه قبول دارند ما ظرفیتهای ادراکی، ابزار و نحوههای مختلف ادراکی و علمی داریم که یکی از آن خیال، حس و عقل است بعضیها خیال میکنند هرجا کلمه وهم یا خیال است این شیطانی است. وهم و خیال در علمالنفس و در معرفتشناسی فیلسوفان مسلمان معانی مختلفی دارد اولاً که اینها نباید با هم خلط بشوند اصل خیال و وهم مثل عقل و حس، اینها قوای ادراکی است که خدای متعال به بشر داده است اگر خیال نبود شما بین معقولات و محسوساتتان نمیتوانستید ارتباط برقرار کنید عالم خیال، درک خیالی، واسطه بین درک عقلی و درک حسی است. – دقت کردید؟ - عالم خیال در بیرون، واسطه بین عالم عقل و حس است آنهایی که مثل شیخ اشراق قائل هستند که عالم خیال، واقعیات بیرونی هم دارد. عالم ذهن بین فلاسفه مسلمان اجماعی است هر سه جریان فلسفی اسلامی که خیال و وهم نوع مدیریت آنها مهم است یعنی شما قوه خیال را دارید چگونه تغذیه میکنید؟ این مهم است که به آن جهت میدهد. این است که خیال را خوب یا بد، الهی و رحمانی یا شیطانی میکند چون قوه خیال و وهم چگونه عمل میکند؟ شما میدانید در تقسیم عوالم ما هم یک چیزی به نام عالم بزرخ داریم. عالم برزخ را در فلسفه عالم مثال میگویند و در ادبیات دینی برزخ میگویند. عالم برزخ یک عالمی است بین دنیا و قیامت. یعنی وقتی از دنیا میرویم ما یک قیامت صغری کوچک داریم و یک قیامت بزرگ. قیامت کوچک با مرگ هر کس شروع میشود که قیامت شخصی است این در عالم برزخ است تا قبل از قیامت اصلی که برسد عالم کنفیکون میشود دریاها آتش میگیرند، کوهها متلاشی میشوند، خورشید گرفته میشود که حالا یک پدیدهای است که ما نمیدانیم. کره زمین و این سیارات به هم دیگر میخورند و چه اتفاقاتی میافتد؟ اتفاقات هم باطنی است و هم ظاهری است. که عالم زیر و رو میشود که قرآن میفرماید این زمین غیر از این زمین، و آسمان غیر از این خواهد شد. تا آن قیامت کبری و قیامت اصلی که آنجا قیامت جمعی است همه بشریت و بلکه همه موجودات میمیرند و دوباره زنده میشوند. پس ما سه تا عالم داریم: عالم دنیا، عالم برزخ، عالم قیامت و آخرت. عالم برزخ در این وسط، یک نقاط اشتراک در دنیا دارد یک نقاط اشتراک با عالم آخرت دارد. عالم مثال و عالم برزخ اینطور است در حوزه ادراکی هم یک تفاوتهایی این سهتا با هم دارند که چون این سؤال را زیاد میپرسند که بعضیها میگویند چون در سینما و هنر جدید، هنر مدرن خیال نقش دارد و خیال هم ذاتاً شیطانی است و اوهام است نه، هر نوع هنر. شعر اصلاً بدون خیال نمیشود. کسی میتواند بدون تخیل شعر بگوید؟ اگر کسی بدون تخیل شعر بگوید مطمئن باشید آن شعر نیست معر است! توصیف فیزیکی است. ما اگر تخیل نکنیم که جنس این لیوان از شیشه است توصیف ابعاد آن، دسته آن اینطوری است خودش شفاف است و... یک وقت دارید به عنوان یک تاجر بحث میکنید یا به عنوان یک فیزیکدان صحبت میکنید یک کسی که در کارخانه لیوان سازی است این یک نوع نگاه طبیعی و واقعی است اما همین را ببینید شاعر چه میگوید؟
دوم این که مجازگویی غیر از دروغگویی است. بعضیها را دیدم که نوشتهاند چون در رمان و سینما حاق واقعیت گفته نمیشود اینها ذاتاً خیالات شیطانی است! شعر، با تخییل و خیال درآمیخته است شما امکان ندارد هیچ هنری را، اولینترین و بدون ابزارترین هنر و غیر مدرنترین هنر شعر است. سینما برای مدرنیته است شعر که دیگر برای مدرنیته نیست. خب شعر بدون تخییل و خیال امکان دارد؟ شعر بدون مجاز ممکن است؟ مگر مجاز مساوی با دروغ است؟ تازه در شعر دروغ اصل است برای این که در مقام بیان واقع نیست. شعر میگوید من از این واقعیت این توصیف هنری را برای تحریک و تأثیرگذاری روی تو میکنم. فرق شعر و برهان این است که برهان واقعیات را اثبات میکند اما شعر تأثیر میگذارد هدف شعر تأثیرگذاری است هدف آن اثبات یک حقیقت نیست. لذا شعر و خطابه به همدیگر نزدیک میشوند و برهان در یک مسیر دیگری قرار میگیرند. سینما اگر برهان بیان کند یک کار شاعرانه دارد میکند. آن باید استدلال در دهان آرتیستهایش بگذارد آنها باید برهان بگویند و الا این که نور چطور؟ تصویر چطور؟ حرکت چطور؟ چندتا دوربین؟ از چه زاویهای؟ که اینها هنر کارگردان و هنر تدوین و هنر صدابردار است، رنگها، نورها، این تصور که هرچه اینها اضافه میشود شما دارید از حقیقت و واقعیت دور میشوید به دروغ و کذب وارد میشوید پس الهی نیست! اگر کسی ادعا کرد که من دارم عین واقعیت را میگویم بعد شروع به خیالپردازی کرد این دروغگو است! یعنی اگر نوشته این رمان واقعی است بعد تخیلات خودش را نوشته، این دروغگو است. اما اگر بگوید این رمان است فیلم میسازد همه هم میفهمند فیلم است معنی این، این است که من دارم به این واقعیت خودم رنگ و بو میدهم من دارم گزینش میکنم و دارم از یک زاویه خاصی به آن نگاه میکنم من فقط حکایت نمیکنم بلکه دارم خلق هم میکنم. این دیگر دروغ نیست. حالا اینجا معیارهای دیگری هست معیار این است که آنچه که تو داری تولید میکنی آیا با ارزشها سازگار است یا سازگار نیست از اینجا به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم میشود یعنی با تکنیک و تخییل و خیال چگونه داری عمل میکنی؟ نه این که اصل تکنیک، اصل فرم، اصل ابزار، اصل خیال، اینها ضد دینیاند. اینطور نیست. قوه خیال باید درست تغذیه بشود. فرق درک حسی و فرق خیالی چیست؟ درک حسی وقتی است که شما مُدرکتان آن چیزی که به آن آگاهی دارید با مقدار و ماده همین الآن پیش تو حاضر است یعنی شما الآن از این میز درک حسی دارید چون همین الآن با مقدار و ماده برای شما محسوس است. حالا یک لحظه چشمهایتان را ببندید همین میز را تخیل کنید، همین میز را تصور کنید، این درک خیالی میشود. درک خیالی گاهی محصول درک حسی است منتهی بدون ماده، خود میز در ذهنتان نیست ولی شما و همین لحظه این صورت میز را بدون ماده و بدون چوب دارید تصور میکنید ولی شما اندازه، رنگ و تصور همه را دارید، این درک خیالی میشود. بخشی از تصورات خیالی هم منشأ حسی ندارند اما اکثر تصورات خیالی ما محصول درک حسی هستند باز وهم یک تفاوتی با خیال دارد، عقل یک چیز دیگر است حالا اگر قوه خیالش را با محسوساتی تغذیه کرد محسوسات آن آلوده است طبیعی است قوه خیال این انباشته میشود از صورت محسوساتی که آن ها مجرای ورودی یکسری آگاهیهایی به روح و نفس بشر هستند که به آن صدمه میزنند چون ادراکات حسی پنجرههای روح ما هستند، چشم، گوش، زبان، پوست، تمام این 5 درک حسی پنجرهای هستند برای نفس و روح ما هستند لذا قرآن میفرماید شما غذایی که میخورید، «فلینظروا الانسان الی طعامه» یک نگاهی بکنید که چه دارید میخورید؟ دیدید خوک و گراز هرچه جلویشان هست میخورند یکی از علتهایی که فکر میکنم گوشتشان حرام باشد همین است هرچه جلویشان باشد میخورند مدفوع، زباله، هرچه جلویشان باشد میخورد. خب انسان که خوک نیست نگاه کن ببین چه داری میخوری؟ غذا حلال دارد، حرام دارد، انسانی و غیر انسانی است، اینها روی جسم و روحتان، در دنیا و آخرتتان آثار دارد نگاه کن داری چی میخوری؟ امام(ع) فرمودند: «فلینظر الانسان الی طعامه» وقتی میگویند به طعام مادیات نگاه کن به طعام عقلانی و روحانیات، به طریق اولی باید نگاه کنی. طعام عقلانی و روحانی چیست؟ فیلمهایی که میبینید، کتابهایی که میخوانید، موسیقی و چیزهایی که گوش میکنید. فرمود «فلینظروا الی الانسان طعامه» به این چیزهایی که در حنجره و حلقوم روحتان میریزید دقت کنید و نگاه کنید چه دارید میریزید؟ هر فیلمی را نبین، با هر کسی نرو، هر چیزی را نشنو، کنترل کن. اینها مجاری ورودی توست، روح تو سطل زباله نیست که هرچه گیرتان میآید توی آن میریزید، تو سطل زباله نیستی. روح تو یک امانت الهی است آن را پاک نگه دارد. قلب مؤمن عرش خداست، مراقب این عرش باش. هر فیلمی را نبین. هر موزیکی را گوش نکن، هر چیزی را نخوان. تو سطل زباله نیستی. این کتب ضلال که در فقه میگویند همین است یعنی آنچه که برای هاضمه عقلانی و روحانی تو مناسب نیست مصرف نکن. مثل این که شما راه میافتید ببیند قندتان چقدر است، مریضیتان چیست، حلال و حرام است، همینطور نه از نظر پزشکی نه از نظر شرعی، هرچه گیرمان بیاید میخوریم! خب کسی که این کار را میکند دیوانه است یعنی هرچه گیرش بیاید بداند توی دهانش جا میشود توی دهانش بگذارد به این دیوانه میگویند. خب در حوزه معقولات و روحانیات چرا همین دیوانگی را دارید؟ برای این که آن مقدار که روی جسممان حساس هستیم روی روحمان حساس نیستیم به جسم اهمیت میدهیم اما به عقلمان اهمیت نمیدهیم.
خب اگر قوه خیال را با محسوسات و وهمیاتی انباشتید که اینها ادراکتان و عملتان را خراب میکند اخلاقتان را هم خراب میکند اینجا قوه خیال در خدمت چیست؟ ارزش شیطانی. این میشود خیال شیطانی. اما اگر همین قوه خیال در خدمت محسوسات و معقولات و در کنترل معقولات الهی قرار بگیرد این قوه خیال بزرگترین نعمت الهی است اصلاً بدون قوه خیال نمیشود زندگی کرد، نمیشود خواب دید، بعضیها میگویند این عالم خیال و عالم مثال و عالم بزرخ را شبیه همین خوابهایی است که میبینیم. شما در خواب همه چیز را میبینید. اندازه، رنگ، در خواب استشمام بو میکنید، بعد حالات روحی به شما دست میدهد، در خواب میترسید، گریه میکنید، میخندید، همه احساسات به شما دست میدهد یعنی احساسات ظاهری و باطنی به شما دست میدهد اما بدون ماده! مادهاش نیست. یعنی به محض این که بیدار میشوید دیگر آن بو، آن صدا و آن تصویر دیگر نیست وقتی ادراکات حسیتان کار میکند دیگر آنها را نمیبینید اما وقتی در خواب هستید دارید میبینید. این یک علامتی از عالم برزخ است. در روایت هم داریم که مسئله نوم و منام را درست نگاه کنید از یک جهت با مفهوم عالم برزخ آشنا میشوید و از یک جهت با بخشی از مراتب نبوت نه این که وحی خواب است، یک بخشی را نشان میدهد که چیست؟
پس خیال و ادراک خیالی به معانی مختلفی به کار رفته، اینها را با همدیگر قاطی نکنیم. وقتی قوه خیال میگویند منظورشان یک چیزی است که به آن قدرت تصویرگری و مصوره میگویند، قدرت تصویرگری است یعنی یک نیرویی در انسان است که قوه ادراکی است که به آن خیال میگویند که این صورتها را حفظ میکند صورتهای جزئی، یعنی صورت محسوسات را، بعد از آن که خود آن محسوس دیگر جلوی تو نیست آن صورت را اینجا جلوی تو آرشیو میکند این را قوه خیال میگویند این شیطانی نیست ولی میتواند در مسیر شیطانی یا در مسیر رحمانی به کار برود. یک فرقی با وهم دارد، وهم که آن هم یک نیروی دیگری در انسان است به آن متوهمه میگوید این غیر از معنی وهم و اوهامی است که در اصطلاح ماست، این یک بخشی از آن است، این اعم از آن است. قوه وهم یک قدرتی است که معانی جزئی را درک میکند. معناست آن هم جزئی. نه معنای کلی. و به آن متوهمه میگویند چون معانی وهمی را قبول میکند یک وقتی هم قوهای به نام قوه مفکّره داریم که به آن هم اصطلاحاً متخیّله میگویند. متخیله غیر از خیال است قوه متخیله یک چیز است قوه خیال یک چیز دیگری میشود. قوه خیال تصویرگری است و قوه متخیله به تفکر مربوط است به آن مفکره میگویند و آن نیرویی در انسان است که مدرکات جزئی را درک میکند چه صوری چه معنوی، یعنی چه صورت باشد چه معنا. ماده و معنا، یک وقت شما میز میگویید، یک وقت سخاوت میگویید، بعد یک وقت سخاوت کلی میگویید یک وقت سخاوت عباس میگویید این جزئی و کلی میشود. پس ما معنا داریم، صورت داریم، کلی داریم، جزئی داریم، انواع و اقسام اینها نوع ادراک اینها گاهی با خیال درک میشود گاهی با قوه متخیله یا با وهم درک میشود، نیروی حافظه دارید و نیروی عقل دارید که باز با این تفاوت دارد.
یک تعبیری هم من اینجا راجع به خیال متصل و خیال منفصل به شما عرض کنم آدرس هم میدهم خواستید بروید دقیقتر آن را ببینید. این خیال منفصل را عرض کردم اشراقیها یعنی بطور خاص شیخ اشراق جناب سهروردی بطور خاص آن را ابداع میکند و خیلی جدی تأکید میکند، و معتقد است پدیدههای خیالی جدا از ذهن ما در عالم واقعیت و وجود دارند یعنی ما یک عالمی به نام عالم خیال داریم و این خیال منفصل است یعنی از ذهن و از نفس ما جداست یعنی چه من باشم چه نباشم آن عالم هست. و جناب ابنسینا این را قبول ندارد تفاوتی که بین مشایی، ابنسینا با اشراقیها هست سر همین مسئله است. شیخ اشراق میگوید که صورتهای خیالی را قوه متخیله شما ابداع نمیکند، ابداع ما نیست، بلکه یک صورتهای خیالی در عالم هستند که آنها از طریق این قوه ما ظهور میکنند یعنی این ابزار ظهور است نقش مظهریت برای آنها دارد نه این که خودش اینها را تولید کند!
سهروردی هم صُوَر خیالی و هم صورتهایی که شما در آینه میبینید میگوید اینها منتبع در شیء نیست اینها ماهیت جوهری دارند واقعیت جوهری دارند و تخیّل، از نظر شیخ اشراق، تخیل ابداع صورت خیالی نیست، ادراک حضوری صُور خیالی است که در بیرون وجود دارد. یعنی در عالمی به نام عالم خیال صور خیالی وجود دارند شما به آنها با قوه خیال علم حضوری و درک شهودی پیدا میکنید با قوه عقل نمیتوانید آنها را درک کنید با حس هم نمیتوانید با قوه خیال میتوانید درک کنید و همینطور که انسان سه نوع ادراک عقلی، حسی، خیالی دارد عالم بیرون و واقع هم سهتا عالم است، عالم عقل، عالم حس و عالم خیال، که این عالم مثال، عالم ذهن، عالم برزخ به این شکل است.
جناب ملاصدرا هم در این مسئله یک دیدگاهی دارد که از یک جهاتی شبیه شیخ اشراق است و از یک جایی در حوزه معرفتشناسی نظر ملاصدرا با شیخ اشراق متفاوت میشود که اگر بخواهم وارد این جزئیات بشوم طولانی میشود. ولی اجمالاً در نظر سهروردی وهم و خیال و متخیله در واقع یک قوه است نه سهتا قوه. منتهی هر کدام به یک اعتبار یک اسم پیدا میکند. قوه خیال جلوهگاه این صورتهاست علت وجودی این صورتها نیست بعد غیر از خیال منفصل که اینطوری تعبیر میشود عالم خیال منفصل اینجا معنادار میشود در بحث شیخ اشراق که شما یک چیزهایی به نام صور خیالی میگویید در بیرون وجود دارد اینها کجا هستند؟ میگوید ما عالمی به نام عالم خیال داریم که این صورتهای خیالی در آن عوالم هستند و این که ما کدامیک از اینها را ادراک میکنیم بحث این است که اغلب مردم عالم حس را درک میکنند یعنی درک حسی مادی که همه دارند مثل حیوانات. عالم خیال را هرچه جلوتر میرویم تفاوت پیدا میکند حتی حیوانات هم نوعی از خیال را دارند حتی میدانید بعضی از حیوانات لااقل خواب میبینند! و یا تداعی دارند تخیل میکنند! حالا تا حیوان نشویم دقیق نمیدانیم حیوانات چه میکنند چون بعضیها از قول حیوانات هم خیلی حرف میزنند میگویند حیوانات اینطوری هستند، حیوانات آنطوری هستند، آدم تا حیوان نباشد نمیتواند اینها را بفهمد. حدس میزنیم که ظاهراً حیوانات اینطوری هستند و بعد هرچه بالاتر برویم، وارد عالم عقل و معقولات که میشویم اقلیت مردم در آن عالم قدرت درک دارند. میدانید اغلب مردم بدون عقل زندگی میکنند تا میمیرند. عقل ابزاری را نمیگویم عقلی که درک حقایق را میکند. عقل ابزاری را که حیوانات هم دارند، عقل ابزاری هم حیوانات دارند همین موش که میفهمد چطوری کانال بکَند، سوراخ بکَند از کجا به کجا برود این عقل ابزاری است، پرنده میداند چطوری دانه را بردارد که در دام نیفتد اینها عقل ابزاری است که همه دارند. درک حسی و عقل ابزاری را دارند منتهی کم و زیاد. مهندسها بیشتر دارند، متخصصها، تکنسینها بیشتر دارند. ولی عقلی که مربوط به عالم عقل است و مفاهیم فراحسی است عالم معناست آنجا خیلی کم مشتری است. شاید 80- 90 درصد مردم بدون این که از این عقل استفاده کنند از این عالم میروند. در روایت هم داریم که خیلی از مردم در عالم آخرت به شکل حیوانات محشور میشوند نه به شکل انسان، چون اساساً در این عالم قدرت عقلی، آن عقل الهیاتی، عقل توحیدی به کار گرفته نمیشود. در اینجا صورتها و بدن مثل هم هست سیرتها فرق میکند. در عالم آخرت صورت هرکس طبق سیرت اوست. لذا میگویند کسی که سیرت شهوی دارد آنجا به صورت خوک میآید، کسی که سیرت غضبی دارد مدام اهل خشونت بوده، به صورت سگ یا گرگ میآید و... بعضی از آدمها هم هستند که ترکیبی از حیوانات هستند! در روایات داریم که ترکیبی از چند حیوان محشور میشوند و من فکر میکنم این فیلمهایی که بعضی غربیها در این قضایا میسازند همهاش بر اساس روایات ماست. این را جدی گفتم. همین چند وقت پیش یک کارگردانی از هالیوود آمده بود – به نظرم تلویزیون هم پخش کرد- گفت من از آنجا آمدم فقط راجع مفهوم دخان در قرآن تحقیق کنم. دخان که در قرآن هم راجع به شعور خلقت، دخان یعنی دود، گاز. هم راجع به آغاز خلقت در قرآن میگوید دخان شروع عالم بود گاز و دود بود بعد آب بود که الآن دارند میفهمند چیست آن موقعها نمیفهمیدند که چیست. این دخان را هزار سال پیش هم میگفتند کسی نمیفهمید که منظور چیست، فقط میگفتند یک چیزی در قرآن است که ما قبول داریم اما الآن دانشمندان مادی دارند همین را میگویند یا این که خداوند در قرآن میفرماید ما آسمانها را خلق کردیم «و إنّا لموسعون» ما داریم آسمانها را وسعت میدهیم. الآن تمام فیزیکدانان و فضاشناسان به تأکید میگویند جهان در حال گسترش است. یکی هم بحث دود و آتش که میگویند جن از نار است، مسئله جنشناسی که امروز جن یک پایه هالیوود شده است! به اسم احضار روح و جن، دیدید که تقریباً فیلمهای خیلی پرفروششان تقریباً اینطوری است. خب او اینجا آمده بود راجع به دخان و نار تحقیق کند و گفت آمدم ببینم در قرآن و روایات شما راجع به این مسئله چیست؟ این مسئله برزخ که در برزخ چه اتفاقاتی میافتد؟ این را اولین بار در کمدی – الهی «دانته» عیناً از روی روایات برزخیه پیامبر(ص) و روایات مراجعیه پیامبر(ص) برداشته اینها را نقد کرده است. حتماً کمدی – الهی را دیدید که عوالم بعد از مرگ را توصیف میکند و بخشی از اینها قطعاً از روی روایات معراجیه پیامبر است، بخشی از آن هم از آثار محییالدین عربی و عرفای مسلمان برداشته و بعد از دانته است که این مفهوم به این شکل وارد ادبیات میشود، البته در تورات و انجیل این مباحث هست اما این جزئیات و دقتها... یا مثلاً نگاه برزخی، چند وقت پیش دیدم یک فیلمی پخش کرد که یک عینکی هست که میزنند باطن آدمها را میبینند. شبکه تلویزیونی پخش میکرد که اسم آن "بیدارشدگان" بود. عینکها را که میزد باطن آدمها را میدید. دید بعضیها به شکل اسکلت و حیوانات هستند و بعضیها به شکل آدم، حالا البته اینها با نگاههای مادی خودشان هم این مسائل را مخلوط میکنند ولی اصل این مسائل هست.
داشتم بحث خیال را عرض می کردم عالم خیال منفصل و متصل را دوستان بروند ببینند. صورت خیالی به این معنا که شیخ اشراق میگوید، صورت خیالی معدوم نیست، صورت خیال اینطور نیست که شما چیزی که نیست را تصور کنید که هست! لزوماً این نیست. اما نه احکام ثبوتی عالم حس را دارد نه احکام سلبی را عالم عقل را دارد بلکه حد واسط بین اینهاست. دیگر این که طبق نظر شیخ اشراق، صورت خیالی در عالم ذهن نیست در عالم واقع هست، اصلاً او میگوید شما چطوری یک باغ بزرگ را تخیل میکنید؟ یا یک ماشین را؟ مگر این توی کله شما جا میشود؟ چطوری آن را تخیل میکنید و به ذهنتان آوردید؟ این در ذهن تو خلق نشده، تو داری با یک واقعیت بیرونی ارتباط برقرار میکنی. منتهی اگر ارتباط قوه خیال با حس و عقل درست تنظیم نشد کمکم اراده در ادراک اثر میگذارد. چنان که ادراک در اراده اثر میگذارد. چگونه ادراک در اراده اثر میگذارد؟ وقتی شما یک فیلمهایی میبینید که طرف چشم درمیآورد، کله قطع میکند، شکم پاره میکند و مدام خشونت است این ادراک کمکم در اراده شما تأثیر میگذارد بخش مهمی از این، از طریق قوه خیال است، بعد کمکم میبینید انگار آدم کشتن راحت است. اول این بازی کامپیوتری را در بازی آدم میکشند نشانه میگیرند تق تق امتیاز میگیرند، آن روز داشتیم با همکارمان توی ماشین رانندگی میکردیم یک کسی داشت رد میشد گفتم الآن اگر این را بزنی سه تا امتیاز دارد اول به شوخی، کمکم جدی میشود بعد آدم کمکم میبیند اینها آدم نیستند اینها امتیازند! کسی که در بازی زیاد آدم میکشد بعد بیرون هم کشتن آدم برایش راحتتر میشود فکر میکند همان است. بازیهای سربازان آمریکایی همینهاست. میگوید این هم در فیلم که میبینیم مثل این که همان است. این تأثیر ادراکات تحمیلی بر اراده است. عکس آن هم است. اراده بر ادراک تأثیر میگذارد و یکی از جاهایی است که سینما میتواند فاجعه درست کند و کرده، اراده بر ادراک تأثیر میگذارد چطوری؟ وقتی که نفسانیت بر ما غلبه میکند به حق و باطل آن کاری نداریم میخواهیم این کار بشود آن وقت تو همان چیزی را میبینی و میشنوی که دلت میخواهد! تو گزینش میکنی. لذا شما میبینید یک تصویر را یک آدم سالم و یک آدم بیمار میبینند دوجور میبینند، پس ادراک و اراده تأثیر متقابل بر هم دارند. کسی که میخواهد راجع به فلسفه سینما، تکنولوژی سینما، اخلاق و سینما، سینمای دینی بحث کند باید خیلی از این مسائل را بداند اگر میخواهد در این حد وارد بشود و بگوید من روشنفکر هستم میخواهم یک فیلمی بدهم یک گفتمان جدید میخواهم درست کنم، خب اول بفهم بعد درست کن که بفهمی داری چی درست میکنی چون بعضی وقتها به جای این که درست کنی داری خرابش میکنی، یک وقتی هم میگویی ما در این حد نیستیم ولی میفهمیم، ارزش اخلاقی و اسلامی را میفهمیم میخواهم با یک فیلم هنرمندانه این ارزش را نشان بدهم این خیلی کار باارزشی است ادعایتان را بفهمید در چه حد است همان حد را هنرمندانه انجام بده. دیگر این که صورت خیالی در عالم عین هم نیست یعنی در عالم محسوسات هم نیست یک عالم خاصی دارد که دوستان، حالا عرفا میگویند کل ماسویالله همهاش خیال است و به یک معنا هم درست میگویند. عالم خیالی که عرفا میگویند شامل همین عالم طبیعت و جسم هم هست. میگویند همه چیز خیال است جز الله، که به یک معنا این حرف درست است منتهی بعضی معنای این حرف را نمیفهمند برداشتهای دیگر میکنند. خیال میکنند میگوید این خیال است آن هم خیال است، فکر میکنند ایدهآلیستهای افراطی هستند سمت سوفیزم و شکاکیت است در حالی که این دارد یک چیز دیگری میگوید.
تشبیه عالم مثال به صُور خیال یعنی یک مناسبتی بین انسان و جهان است. در انسان قدرت سه نوع درک است، سه رده از واقعیت هم در جهان است. برای درک همه مراتب و لایههای واقعیت همه مراتب ادراک تو باید فعال بشوند اما در ارتباط با هم. اگر واقعبینانه باشد یعنی توحیدی باشد قدرت خیال در خدمت توحید قرار گرفته، در خدمت رشد و تکامل توست، عقلانی است و با عقل دعوا ندارد. اگر قدرت خیال در تعارض با عقل، یا حتی در تعارض با حس قرار گرفت یعنی شما خیالاتی شدید! اوهامزده شدید! خیالاتی این است که این میز زرد است، شما هم این را زرد میبینید؟ این میز زرد است ولی یک کسی با خودش بگوید این سبز است! قرمز است! خب تو داری یک خیالی در تعارض با حس درست میکنی. این هم غلط است. مسئله این که نوع معرفتشناسی و ادراک است و باید خیلی در این مسئله دقت کرد. آن وقت ما راجع به این مسئله آیات و بخصوص روایات زیادی داریم. ما روایتی داریم در باب مسئله رنگها، در باب مسئله ابعاد و اندازه، مفهوم واقعبینی که اینها در توحید نقش دارند. از امام(ع) نقل شده که میفرمایند اگر در مشتتان فندوق است بگویید مروارید است به همان اندازه کافر هستید. کفر یعنی چی؟ یعنی حقپوشی. اگر در مشت شما مروارید است بگویید گردوست، یا اگر فندوق است بگویید مروارید است تو به همان اندازه حقیقت را لاپوشانی کردی، تو کافری. کفر یعنی پوشاندن حقیقت. چرا به کافر، کافر میگویید؟ برای این کافر عالم شهود و محسوس را میبیند عالم غیب را که واقعیت دارد نمیبیند و میگوید واقعیت ندارد خیال میکند فقط مادیات هستند غیر مادی را نمیبیند لذا کافر است. کافر به لحاظ معرفتشناسی از مؤمن یک چیزی کم دارد نه یک چیزی اضافه. اینها اینطوری میگویند که انگار کافر واقعبین هستند و مؤمنین خیالاتی هستند. میگویند فرشته، خدا، جهنم، بهشت. عکس آن است کافر خیالاتی است واقعبین نیست بخشی از حقیقت عالم و آدم را نمیبیند، مؤمن همه ابعاد و لایههای حقیقت را میبیند. هم لایه شهود و هم لایه غیب. هم لایه محسوس و هم لایه مشهود و هم لایه معقول. مؤمن واقعبین است، کافر لاپوشانی میکند جاهل است. پس این یک ارتباطی بین معرفتشناسی اسلامی است با روانشناسی، هستیشناسی، انسانشناسی اسلامی و با بیرونشناسی، واقعیتشناسی بیرونی. همه اینها به هم مربوط است. یکی این مسئله خیال است که دوستان به آثار اسلامی رجوع کنند.
دوستان راجع به عقل ابزاری هم، عقل ابزاری مشکلی ندارد فقدان عقل معاد مشکل درست میکند. نه وجدان عقل ابزاری. عقل معاش. این هم یکی از اشتباهاتی است که بعضی از دوستان میکنند. میگوید چون در غرب عقل ابزاری هست و به کار بردند به لحاظ سینما و تکنولوژی و صنعت از ما جلوترند و در این صد سال مسلط شدند و چون اینها دارند شیطانی نگاه میکنند، مادی و حیوانی و سکولار و اومانیستی نگاه میکنند بنابراین این عقل ابزاری، تکنیک، ابزار، هرچه که به این قضیه مربوط میشود ذاتاً مشکلی دارد این ربطی به مفاهیم اسلامی ندارد. یک جلسه مستقلی باید بگذاریم عقل ابزاری در فرهنگ اسلامی، چقدر آیات و روایت داریم. جزء علائم مؤمن «تقدیر المعیشه» است. از امام رضا(ع) میپرسند مؤمن چه خصوصیاتی دارد؟ امام(ع) یکی از خصوصیات آن را میفرماید تقدیر المعیشت. تقدیر معیشت یعنی چی؟ یعنی مهندسی اقتصاد. یعنی عقل ابزاری اقتصادی. فرمودند مؤمن عقل اقتصادی دارد. خانواده مؤمن، یک جامعه دینی، حتماً باید عقل اقتصادی داشته باشد یکی از علائم بیایمانی الگوی غلط مصرف اقتصادی است. عقل ابزاری ذاتاً اومانیستی نیست. تمام محصولات غرب همه اومانیستی نیست. بعضی وقتها من فیلمهایی میبینم که مسائل اسلامی خیلی نزدیکتر است از فیلمهایی که ماها میسازیم.
یکی از حضار: آقای پناهیان میفرمودند این فیلم گلادیاتور به مفهوم شهادت ما نزدیکتر است.
جواب استاد: من نفهمیدم متلک گفتی یا داری نظر میدهی؟ یعنی به لحاظ سنخشناسی نتوانستم تشخیص بدهم چون این هم میتوانست یک متلکی باشد که بله شماها میگویید... اگر در یک فیلمی یک خصلتهای اخلاقی اسلامی ذکر شد مثلاً مروت، مثلاً فداکاری، مثلاً آزادگی، سیدالشهداء(ع) میگوید دین ندارید آزاده باشید، اقلاً آدم باش. یک حداقلی از اخلاق فطری انسانی داشته باش. مسلمان نیستی، حر هم نیستی؟ حالا اگر یک فیلمی آمد حریّت را، سخاوت را، شجاعت را، نترسیدن را، فداکاری را، در برابر بزدلی، ترسو بودن، خیانت، ناجوانمردی، بیرحمی ارزش کرد، از این نظر این فیلم به اسلام نزدیکتر است شکی نیست حالا آن فیلمی که شما دارید میگویید کاری ندارم کلاً دارم میگویم. اما این که این خصلتهای اخلاقی در خدمت چه هدف نهایی قرار گرفته، اولاً این فیلمهایی که میسازند همه بودجهاش را پنتاگون و سیا میدهند که آقای هاشمی در این قضیه استاد هستند باید توضیح بدهد، دقتهایی که راجع به فیلمها میکنند. ببینید تمام این فیلمهایی که میسازند خصلتهای اسلامی را به آنها نسبت میدهند خصلتهای غیر اسلامی را به این بنیادگراهای اسلامی، عربی و ایرانی. مثلاً خصلت بزرگمنشی و کرامت، تا خصلت یک آدم پست، میبینی آن بنیادگرای آسیایی عرب ترک است، ایرانی است، افغانی است هرچه که هست، تروریستها و... او یک آدمی است که سر قولش نمیماند قول میدهد خیانت میکند ولی این طرف شکنجهگر سیا هست ولی سر قولش هست! او به ضعفا رحم نمیکند بچه آدمهای بیگناه را در عملیاتهای تروریستی قربانی میکند ولی این میخواهد مبارزه کند میبیند چندتا انسان بیگناه هستند میگوید نه، الآن این کار را نکنم بعداً این کار را بکنم! خب تمام خصلتهایی که در اخلاق اسلامی است رعایت حقوق، مدارا، محبت، حالا طرف آمده یک کشور را اشغال کرده، نابودشان کرده، بعد یک بچه را میبیند نازش میکند، شکلات هم به او میدهد! خب اصل این کار که یک بچهای را نوازش کنی و شکلاتی به او بدهی و لبخند به لبش بیاوری این کار یک کار اسلامی است، اما تو این را گذاشتی در یک پروژه ضد اسلامی. یعنی جزئیات آن را اسلامی کردی، کل آن را ضد انسانی و ضد اسلامی. گفت اجزاء آن خوب است مردهشور ترکیب آن را ببرد. حالا آن فیلمی که شما گفتید ترکیب آن چیست؟ امپراطوری روم چه بوده؟ امپراطوری رم یک امپراطوری شیطانی است آن گلادیاتور هم یکی از جلادهای همین حکومت بوده، بعد دعوا سر قدرت بین خودشان افتاده، اما در جزئیات چهارتا اخلاق اسلامی را نشان میدهد.
حالا من به شما عرض کنم حاتم طایی را که همه میشناسید مشرک بود دختر حاتم در یک جنگی به دست مسلمین اسیر شد قبیله آنها با مسلمانها میجنگید اسیر شد. به پیامبر(ص) گفت جزو اسرا دختر حاتم هم هست که بعداً مسلمان مؤمن شد و از شیعیان علیبنابیطالب این خواهر و برادرش شدند. – این را خواهش میکنم دقت کنید چون این خیلی مهم است چون ممکن است بعضی از دوستان اینجا این اشتباه را بکنند- پیامبر(ص) آمدند عبایشان را پهن کردند و به دختر حاتم احترام کردند. تازه او مشرک است و مشرکزاده است جزو قبیلهای بوده که با اسلام جنگیده و اسیر شده، دشمن بودند، پیامبر(ص) عبایشان را میاندازند پهن میکنند و بعد میگویند ایشان آزاد بشوند و بروند میگوید صبر کن چون مسیر ناامن است کاروانی که قرار است به سمت شماها برود با آن کاروان برو یعنی ما امنیت تو را تضمین میکنیم بروی. بعد یک جملهای پیامبر(ص) به دختر حاتم گفتند- خواهش میکنم این را گوش کنید این جواب سؤالی است که دوستمان کردند – پیامبر(ص) فرمودند که پدر تو خصلتی داشت که اسلام میخواهد همه داشته باشند، سخاوت، بخشش، ترحم به انسان ضعیف، دیگران را سر سفره نشاندن. این یکی از خصلتهایی است که اسلام میخواهد همه داشته باشند. و اگر پدر شما مشرک نبود برای او طلب رحمت هم میکردم.- این تعبیر را گوش کنید- نسبت ما با این سینمای هالیوود و غرب همین است. در این سینمای غربی یک ارزشهای گاهی مطرح میشود که ارزشهای انسانی، الهی و فطری و اخلاقی است اما این که در خدمت چه هدفی قرار گرفته و در بستر کدام جهانبینی قرار گرفته، ممکن است شما یک مفهوم اخلاقی را در یک فیلم یا یک رمان بیاورید اما این اخلاق، اخلاق دنیامحور و منفعتگرا باشد یعنی یاد بدهد به همه احترام بگذار اما برای چی؟ برای این که منافعتان تأمین شود. به همه تواضع کن، برای چی؟ برای این که رئیسشان باشی این اخلاق غیر اسلامی میشود. اصل خدمت به دیگران اسلامی است هدفتان چیست؟ در بستر کدام جهانبینی است؟ اینجا اسلامی و غیر اسلامی میشود. و لذا ما در حوزه اصول فقه و اخلاق یک چیزی به نام حسن و قبح فعلی داریم و یک چیزی به نام حسن و قبح فاعلی داریم باید هر دو را دید. حسن و قبح فعلی یعنی با قطع نظر از فاعل و کننده که مسلمان است یا مشرک یا بیدین، خود این عمل، به لحاظ حُسن و قبح فعلی، این عمل، عمل حسنی است یا قبیح است؟ اعمال با هم مساوی نیستند مگر ما اشعری هستیم؟ میگویند اعمال با هم مساوی است فقط نگاه کن چه کسی دارد انجام میدهد! عدلیه معتقد نیست که اعمال با هم مساوی هستند یعنی شما توی سر یک ضعیف بزنید یا به یک ضعیف خدمت کنید اینها مساوی هستند؟ نه. ما حسن و قبح فعلی داریم اما حسن و قبح فعلی آثار فعلی و بیرونی دارد اما آثار آن در سعادت و شقاوت فرد، یعنی فاعل، یک حساب دیگری است و آن به اعتقادات و انگیزه فرد کننده (فاعل) برمیگردد که چی و چرا این کار را داری انجام میدهی؟ یتیمخانه درست کرده، ولی هدف او شهرت است این عمل، حسن فعلی دارد اما حسن فاعلی ندارد. یعنی چی؟ یعنی این عمل یک خدمتی است اسلام طرفدار این عمل است اما طرفدار این عامل نیست برای این که این عمل به تو رشد معنوی نمیدهد تو رشد نمیکنی چون برای خدا نکردی، تو رشد نکردی اما آثار بیرونی آن را داشت مشکل صدتا بچه یتیم حل شد اما اگر میخواهید خودت هم رشد کنید باید نیت الهی داشته باشی. اگر یک کافر، یک عمل حسن انجام داد، یک کافر عادل، یک کافری حرف درستی زد ما اینجا معمولاً دوتا اشتباه میکنیم یک عده میگویند ببینید کافر عادل بود، این عدالتش مطلقاً هیچ ارزشی ندارد اصلاً عدل و ظلم مساوی است برای ما عدل و ظلم هیچ فرقی نمیکند! یک پرتگاه دیگر از آن طرف که خیلیها بیشتر در این پرتگاه دومی میافتند! میگویند ببین کافر به این خوبی! عمل به این خوبی انجام داد چرا میگویید این کافرها بد هستند؟ یک وقتی یک سمیناری در کانادا بود میگفت چرا اسلام با این همجنسبازها مخالف است؟ اینها آدمهای مهربانی هستند خشونت ندارد! دوتا چیز را با همدیگر مخلوط کردند. اولاً یک کسی اهل خشونت نیست چرا نیست؟ یک وقتی یک کسی میخواهد و میتواند خشونت کند خودش را کنترل میکند این یک ارزش اخلاقی است اما یک وقت یک کسی به این دلایل مشکل پیدا کرده، این که ارزش اخلاقی نیست ثانیاً فرض کنید این را پیدا کرد این ارزش اخلاقی است این چه ربطی به آن فعل دارد این فعل آن را از انسانیت ساقط کرد این فعل جداگانه یک فعلی است که در مسیر اسلامی است اما این که نهایتا تو داری از این عمل میپرسی از این که این لبخند زده و به یک یتیمی هم کمک کرده، میگویند ببین این همجنسباز است و یتیم را نوازش میکند و برای یتیمان هرسال پول میدهد! خب چه ربطی دارد؟ این که به یتیمها پول میدهد این عمل حسن فعلی دارد اما حسن فاعلی ندارد اما این عمل چه ربطی به آن دارد آن عمل کثیف را انجام میدهی با این عمل درست جدا جدا هر کدام حسابش سر جایش هست. کسی فکر نکند هرکس الهی نیست هیچ حرف درستی زده نمیشود و ما با هم تباین و تناقض صددرصد هستیم. اگر این حرف را بزنیم معنیاش این است که در همه حقیقت فطرت الهی نیست. شاید آن آقایی هم که میگویید در مورد آن گفته در مورد همین جزئیات بوده، مفهوم فداکاری یک نفره با جمع، از اکثریت نترسیدن، در حوزه هنر و سینما و هنر اسلامی تجزیه درست موارد را از هم یاد بگیریم. فلان کتاب را بخوانید، شعرها را به لحاظ آشنایی با قدرت کلمات، تشریح، مجاز. اما توجه داشته باشید این به لحاظ محتوا زیر صفر است به لحاظ حرفهایی که در این شعرش گفته این حرف، حرف مفت است. اما الفاظ را ببینید چقدر قشنگ چیده، ببینید چقدر تأثیرگذار است البته این کار سختی است شما ممکن است فردا بگویید من برای این که تکنیک یاد بگیریم فیلم هالیوودی میبینم یاد هم میگیری اما کنار تکنیک محتوایش را هم جذب میکنی بعد مرز بین تکنیک و محتوا را نمیفهمی فکر میکنی این هم ذاتی است و همه با هم است. البته خواهرها و برادرها تفکیک اینها با هم سخت است کسانی که در عرصه فرهنگسازی میروند باید بیش از همه تقوا داشته باشند.
رهبری در جمع این دوستان جشنواره گفته بود دوستانی که وارد عالم سینما و هنر میشوند باید نمازشب بخوانند من باید نماز صبحم را بخوانم ولی شماها باید نمازشب بخوانید یعنی یک ارتباط روحی و معنوی با مبدأ و معاد این عالم باید داشته باشید هیچ وقت نباید الله فراموش شود، الله باید محور باشد وقتی خدا محور باشد وسطهایش وسوسه نمیشوی که حالا میدانم این فیلم فلان است ولی یک کاری بکنیم برایمان مشتری پیدا بشود یک کفی برای ما بزنند! فروش آن بالا برود حالا بعداً با الله سروکار داریم! نماز بعدی با الله قضیه را حل میکنیم! نه. اگر اولویت اصلی خدا بشود، با احکام اسلام، آن وقت شما یک فیلمی نمیسازید که یک حکم اسلامی را مسخره کنید برای این که برایتان کف بزنند! بلکه میآیید هنرمندانه از آن حکم اسلامی دفاع میکنید طوری که همه جذب بشوند یک ابعاد جدید آن را هم ببینید. مثل یک کسی در یک جلسهای بود یکی گفت آقا اسلام برای زن، نصف مرد ارزش قائل است! دیه زن، نصف مرد است! جان انسان فلان! این نگاه، نگاه مردسالاری است! قبیلهای عرب است! و... خب حرفهایش را که زد گفتم خونبهاء ترجمه دیه نیست. همین هم بعضیها را به اشتباه انداخته است. دیه، ارزش جان انسان نیست. ارزش جان انسان مرد و زن ندارد. قرآن میفرماید «من قتل نفسه» هرکس یک انسان را بکشد «فکأنما قتل الناس جمیعا» انگار که همه بشریت را کشته، 7 میلیارد انسان را کشته اگر بیگناه بکشید. این دیه، اولاً که جبران حداقل خسارت ناشی از خلأ اقتصادی مرد در خانواده است. دوم این که دیه مرد را به چه کسی میدهند؟ به زن و بچههایش میدهند به خودش که نمیدهند که بگویند برو توی قبر در عالم برزخ آن را خرج کن! هرچه دیه مرد بیشتر است به نفع زن است. اتفاقاً یک مردی کلاهبرداری باشد بگوید اگر میشود دیه خانم من ده برابر من باشد به شرط این که زودتر از من بمیرد! چون دیه مرد را به زن میدهند. دیه مرد بیشتر است یعنی خدمت به زن دو برابر است نه این که ارزش جان مرد دو برابر جان زن است. ببینید فهم درست احکام، مثلاً تقوا را با محافظهکاری و انفعال اشتباه نگیرید. خیال میکنید بعضیها فکر میکنند فیلم دینی یعنی باید برود حسینیه و مسجد باید حتماً باشد بعد هم عَلَم و کُتَل و شبیهخوانی! فیلم دینی یعنی فیلمی که ارزشها و معارف و اخلاق دینی را در جامعه ترویج کند. عدالت به شرط توحید. یعنی همه چیز هم حسن فعلی هم حسن فاعلی. عدالت به شرط توحید. اخلاق به شرط توحید. مدارا به شرط توحید نه منهای توحید. منهای توحید فقط فایده دنیوی دارد رشد الهی – انسانی نیست. خدمت به خلق اما برای خدا. این برای خدایش را هم باید بگویی و الا اخلاق سکولار میشود. باید مسجد هم باشد غربیها را دیدید در همه فیلمهایشان یک کشیش و کلیسا دارند اینها که سکولارند از ما به این معنا دینیترند ما از اینها خیلی سکولاریستتر هستیم اولاً ارزشهای کلیسا را همه جا حُقنه میکنند با این که خودشان کلیسا نمیروند اما در فیلمهایشان میآورند ما نه. ولی از آن طرف هم، این که فکر کنید فیلم مذهبی این است که شبیهخوانی، پرچم، باید باشد وگرنه مذهبی نیست. فکر میکند مذهبی بودن به محیط آن است. بله در محیط مذهبی هم باید باشد. همان زندگی واقعی آدمها هم به مسجد میرویم هم به بازار میرویم هم میهمانی میرویم. دین فقط توی مسجد نیست که بعد بازار و مهمانی آن سکولار بشود. سینمای دینی، دین را همانطور که در مسجد نشان میدهد در بازار و میهمانی هم نشان بدهد این سینمای دینی میشود و اینها با هم متحد و منسجم است. آن دفعه عرض کردم پدر ما میگفت فیلمهای مذهبی که میسازند از اول معلوم است این دختر و پسر عاشق هم هستند بعد پسر غیر مذهبی است دختر مذهبی است بعد آش نذری درست میکنند شله هم میزنند توی حیاط دیگ هم میزنند صلوات و نذر که ما مذهبی هستیم! بعد آن پسر عاشق دختر است ولی دین ندارد بعد با عشق این دختره میآید جلو، اشک میریزد. اول چهارتا کثافتکاری میکند بعد میآید میگوید بگذار ما هم این شله را یک همی بزنیم. بعد دختره میگوید بهبه اسلام شد! توحید شد! دوست دختر دوست پسر اسلامی میشوند. خب یک نگاه به مسئله این است بله نباید نگاه خشک کلیشهای کرد اما این نگاه هم که اخلاق، اخلاق است! این هم خطرناک است. اخلاق، اخلاق است، معنویت، معنویت است شما برو توی معبد هندو ببین دارد نیایش میکند خلوص او را نگاه کن! اشکش را نگاه کن، انسانیت او را نگاه کن، در کلیسا در معبد و در بتخانه در مسجد همه مساوی است! نخیر آقا مساوی نیست. آن خرافات است این حقیقت است. آن دروغ است این راست است. آن شرک است و این توحید است، آن به ضرر انسان است این به نفع انسان است. معنویت با معنویت مساوی نیست. همهاش معنویت است. عشق، عشق است چه فرقی میکند. اول میگویند عشق حلال و حرام چه فرقی میکند؟ بعد میگوید عشق با همجنس و غیرهمجنس چه فرقی میکند؟! چنان که الآن دارند میگویند. مبارزه، مبارزه است نخیر آقا، مبارزه مبارزه نیست. خیلی از کسانی که مبارزه علیه ظلم کردند خودشان خیلی بدتر از آن کسی بودند یا بعداً شدند که با او مبارزه میکردند. مبارزه، مبارزه نیست فرق میکند. این تفاوت آن فیلمی است که گفتید با کربلا، اینجاهاست هم در مبنا و هم در هدف متفاوت و متناقض هستند اما در جزئیات، بله ممکن است یک خصلتی و یک چیزی که حُسن فعلی دارد بیاید یا نیاید، اینها را با همدیگر اشتباه نگیرید. قدرت تفکیک آن البته آسان نیست.
ما راجع به عقل ابزاری روایات زیادی داریم من فقط یکی دوتا از آنها را خدمت شما عرض کنم که اینها منافاتی نه در اقتصاد، نه در سینما هیچ منافاتی با تفکر دینی ندارد. «اِستِثمارُ المالِ تَمامُ المُرُوَّةِ» مروت اسلامی یعنی سبک زندگی اخلاق اسلامی را میخواهید بدانید چیست؟ یکیاش این است که بهرهوری درست از ثروت. «استثمار المال» حالا اگر در یک فیلمی مفهوم بهرهوری را منتهی در ذیل ارزشهای اخلاقی و توحیدی، نه با فرهنگ سرمایهداری، در ذیل ارزشهای توحیدی با هم گره زد و الگوی مصرف جامعه را اصلاح کرد خب طبق این روایت، یک فیلم دینی است برای این که سبک زندگی اسلامی را به صد زیر مجموعه تقسیم کنید هر فیلمی، هر هنری، هر رمانی که بتواند اینها را در جامعه گسترش بدهد به همان اندازه، نه بیشتر، اسلامی است. و هرچقدر هنرمندانه باشد به همان اندازه هنر است وگرنه هنر نیست اگر آن هم نباشد اسلامی نیست. خب چه استثمار مال، یعنی مصرف درست ثروت و اموال، بهرهوری با ایمان دینی چه نسبتی دارد؟ در بودیزم شاید نسبتی ندارد، در مسیحیت ندارد، در عرفانهای سکولار شاید ندارد اما در عرفان اسلامی و اهل بیت(ع) دارد. این هم میشود. میفرماید که مدیریت اجتماعی و اقتصادی دست کارشناسان و دانایان باشد که بدانند با ثروت، سرمایهها و امکانات، ابزار، اموال چه کنند؟ اینها عین روایات ماست و در هر مورد وظیفه چیست و این مسئله آنقدر مهم است که بقاء و زوال اسلام و مسلمین را امام صادق(ع) به این قضیه گره زدند. بقاء و زوال هم اسلام و هم مسلمین. «إنَّ مِن بَقاءِ الْمُسلِمینَ و بَقاءِ الْإسلامِ أن تَصِیرَ الْأموالُ عِندَ مَن یَعرِفُ فِیهَا الْحَقَّ و یَصنَعُ (فیهَا) الْمَعرُوفَ فَإنَّ مِن فَناءِ الْإسلامِ و فَناءِ الْمُسلِمینَ أن تَصِیرَ الْأموالُ فی أیدی مَن لایَعرِفُ فِیها الْحَقَّ ولایَصنَعُ فِیهَا الْمَعرُوف.» یعنی بقاء و زوال، ماندن یا رفتن و نابود شدن هم اسلام و هم مسلمین، بستگی دارد که مدیریت اموال، اقتصاد و ابزار در جامعه دست چه کسانی است؟ 1) آیا کارشناس هستند یا خیر؟ متخصص هستند یا نه؟ اموال را ضایع میکنند؟ 2) آیا میفهمند در مسئله اقتصاد حق و باطل چیست؟ عدل و ظلم چیست؟ مشروع و نامشروع چیست؟ این دوتا. ممکن است کسی بگوید این عقلی که در روایات اسلامی میگویند فقط عقل «ما عبد به الرحمان» است. بله آن هم هست ولی فقط آن نیست. همین عقل تجربی هم در فرهنگ اسلام زیاد توصیه شده است. «العَقلُ غَریزةٌ تَزیدُ بالعِلْمِ و التَّجارِبِ» دقیقاً این عقل ابزاری است. خداوند به بشر عقلی داده که این چندتا کار میکند یکی در حوزه خداشناسی، مبدأشناسی، خداشناسی، انسانشناسی است و یکی در عرصه اخلاق است، ارزششناسی و ضد ارزششناسی. مثلاً میفرماید کسی که حیا ندارد عقل ندارد. خب چه ارتباطی بین حیا و عقلانیت است؟ یا میفرماید کسی که انفاق میکند عاقل است. در تفکر مادی اتفاقاً کسی که انفاق میکند احمق تشریف دارد! تو کار میکنی بعد میدهی یکی دیگر بخورد؟ تو عاقلی؟ چرا اینها به شهید و مجاهد و انفاقگر و ایثارگر میگویند اینها منطقاً احمق هستند؟! چون صرفاً چرتکه ماده و غریزه میبیند عقل اخلاقی داریم، عقل خداشناسی و هستیشناسی داریم. اما یک عقلی هم یعنی یک ظرفیت دیگری هم در عقل هست که میفرماید «العَقلُ غَریزةٌ تَزیدُ بالعِلْمِ و التَّجارِبِ» یک غریزه عقلانی ابزاری معاش خدا به بشر داده است که این کم و زیاد میشود. با چه چیزی زیاد میشود؟ 1) علم. 2) تجارب. یعنی با علم تجربی و با عقل تجربی و عقل ابزاری این سطح از عقلانیت رشد میکند و این هم مورد توجه است آن چیزی که با آن مخالف هستند این است که چرا عقل معاد را تعطیل میکنی؟ نه این که چرا عقل معاش را به کار میبندی؟ «إن العقل فی النظر فی العواقب و الاخذ بالجزم» محاسبه عواقب جزو عقلانیت اسلامی است. دارید یک فیلمی میسازید باید عواقب آن را پیشبینی کنید که در جامعه این فیلم پخش بشود چه اتفاقی میافتد؟ آیا این یأس را در جامعه منتشر میکند؟ مردم را مأیوس میکند یا امید کاذب درست میکند یا امید صادق درست میکند؟ حالا در کار صنعتی هم همینطور. میفرمایند عقلانیت اسلامی یعنی هر کاری میکنید باید عواقب آن را از قبل بسنجید. نه این که بگوییم توکل به خدا میکنیم! آن توکل به خدایی که با نظر به عواقب کار منافات دارد توکل اسلامی نیست چون همان دینی که گفت توکل، همان دین گفت نظر در عواقب باید بکنید باید پیشبینی کنید. باید محاسبه کنید. محاسبه عواقب یک تصمیم. رفتار، هضم و احتیاط، بیگدار به آب نزدن، بیمحاسبه وارد عمل نشدن، این عمل عقلانی اسلامی است یا میفرماید اقتصاد خودکفای خیلی مصرفی شیرینترین و مطلوبترین سبک زندگی اقتصادی است. «القَناعَةُ أهنَأُ عَیشٍ» سبک زندگیای که اسرافگرانه نباشد بیش از نیازتان مصرف نکنید فرمودند این شیرینترین سبک زندگی است. دنیایتان راحت است یعنی عیش هنیء، زندگی آرام یک ارزش اسلامی است. منتهی در سایه توحید و آخرت نه منهای توحید و آخرت. میفرماید مدیریت و تدبیر در برنامهریزی مطالعه همه جانبه مرتبه بالایی از عقلانیت است. عقلانیت ابزاری یعنی تکنیک. «لا عَقلَ کَالتَّدبیرِ» میفرماید این عقلی که میگوییم یک وقت فکر نکنید فقط «ما عبد به الرحمان» است، نه. دنیا و آخرت باید به هر دویش توحیدی نگاه کنید. یک بخش از عقلانیت اسلامی تدبیر است. تدبیر یعنی همین عقل ابزاری و عقل معاش. در سینما، در اقتصاد، در مدیریت، در سیاست، در انتخابات، در تشکیل خانواده، در ازدواج، در خیلی از ازدواجهای ما عقل معاش نیست به طلاق منجر میشود برنامهریزی بایسته و تدبیر بهترین دلیل بر باروری عقل است. فرمودند عقل شما باید بارور بشود «أدَلُّ شَیءٍ عَلى غَزارَةِ العَقلِ حُسنُ التَّدبیرِ» فرمودند عقلتان را بارور و تقویت کنید. چطوری؟ با نقشهکشی و محاسبه درست. همه چیز را قبلش محاسبه کنید همانطور که یک معمار باید با تمام جزئیات یک ساختمان را بکشد و محاسبه کند و الا ساختمان خراب میشود. شما بیایید در همین سیاست و هنر. پیامبر(ص) فرمودند: «إذا عملت عملاً» هر کاری میخواهید بکنید چه عبادی مثل نماز و روزهتان، چه اقتصادی، چه هنری، چه هرچی، هر کاری. « إذا عَمِلتَ عَمَلاً» معنی شمول است یعنی هر عملی بدون استثناء «فَاعمَلْ بِعِلمٍ و عَقلٍ...،» حق ندارید بدون علم و عقلانیت وارد هیچ عملی بشوید. بدون علم ابزاری، تخصص و بدون عقل و محاسبه وارد هر عملی که بشوید این عمل غیر اسلامی است اگر شما رفتید سینمای دینی منهای عقل و علم بسازید آن سینمای شما دینی نیست ولو به اصطلاح دارید تلاش میکنید که یک ارزش دینی را منتقل کنید ولی خرابترش میکنید «و إیّاکَ و أن تَعمَلَ عَمَلاً بِغَیرِ تَدَبُّرٍ و عِلمٍ...،» دوباره جنبه منفی آن را هم میگویند. میگویند هر کاری میکنید با عقل و علم باشد بعد فرمودند از هر کاری که بدون تدبیر و علم باشد و بدون عقل ابزاری باشد شما را پرهیز میدهم. – این را دقت کنید- «مَن ضَیَّعَ عاقِلاً دَلَّ عَلى ضَعفِ عَقلِه» - اینها خیلی مهم است – کجا اسلام با عقل ابزاری مشکل دارد؟ عقل ابزاری ذاتاً سکولار است؟! میفرماید استعدادهای عقلانی و نیروهای بالقوه جامعه باید بیدار بشود نباید هیچ نیروی عقلانی در جامعه تضییع بشود. تضییع قوای عقلی جامعه، خود ناشی از کمعقلی است. استعدادهای عقلی جامعه را باید پرورش بدهید. این عمل دینی است. «من قوی عقله کثر اعتباره» فرد و جامعهای که عقل آن ورزیدهتر میشود این بیشتر عبرت میگیرد. جامعه دینی یک جامعه احمق نیست. جامعه دینی یک جامعه هرچه عقلانیتر است. یعنی فرد جامعهای که بیشتر میفهمد زمینه دینیتر شدن آن بیشتر فراهم میشود. بعضیها فکر میکنند سینمای دینی سینمای جهل است! اسم آن را میگذارند راز و رمز. این تعارض راز و عقل، فرهنگ اسلامی نیست. ما در اسلام هیچ راز ضد عقلی و هیچ عقل ضد رازی نداریم. مفاهیم فراعقلی داریم. اما ضد عقلی نیست. خود عقل میگوید حدود من تا اینجاست. یک مفاهیم فراعقلی هم وجود دارد من تکذیب نمیکنم مبانی آن را هم تصدیق میکنم ولی جزئیات آن را من نمیفهمم. اشکالی ندارد. بله اتفاقاً مدرنیته بعد از افراطیگریهایی که در قرن 18 و 19 سر عقلانیت و روشنگری کردند بعدش کانت آمد گفت راستش را بخواهید من خودم خصوصی با عقل جلسه گذاشتم مفصل با هم صحبت کردیم خودش گفت من سرم نمیشود! تز کانت همین است. مدرنیته کانت به بعد که در همه علوم انسانی و علوم اجتماعی سایه انداخته، این است که کانت گفت، خودش به من گفت چی گفت؟ گفت من جز مفاهیم تجربی، مفاهیم دیگر را درست نمیفهمم درست آنها را هم با واسطههای ذهنی مواجه میشوم. عقل، حقیقتاً چیزی را نمیتواند بفهمد. ما که این را قبول نداریم ما معتقد هستیم عقل در مفاهیم فراحسی هم خیلی چیزها را میفهمد اما نه آن شوری شور نه به این بینمکی. نه وقتی که گفتید عقل انسان مبدأ و مبنای همه چیز است حتی وحی و اخلاق و آخرت هم چون با عقل حسی ابزاری تجربی سازگار نیست اینها اصلاً عقلی نیست و خرافات است نه به بعداً که گفتید عقل، اصلاً عقل ندارد. عقل خودش عاقل نیست فقط ابزار است. ما هیچ کدام اینها را قبول نداریم نه افراط نه تفریط. وقتی قدرت عقلانی در جامعه بیشتر بشود عبرتگیری بیشتر میشود نتیجهگیری درست از شکستها و پیروزیهاست. میفرماید عقلانیت و عدالت در حاکمیت وقتی با هم جمع میشوند پیروزیهای بزرگ آغاز میشود و خداوند نصرت میفرستد یاری خدا شروع میشود و دشمنان دین زمینگیر میشوند وقتی دو چیز باشد عدالت و عقلانیت. این یک پیام اسلام است. هر سینمایی که به عدالت و عقلانیت در سایه توحید کمک کند سینمای دینی است. هر سینمایی که کمک کند غیبت و تهمت در جامعه کم بشود هر سینمایی که کمک کند ثروتمند برای خدا به داد فقیر برسد نه برای دنیایش، این سینمای دینی است. هرچه هنرمندانهتر و با جاذبیت بیشتر این کار را بکند این سینما، سینماتر است. بیشتر سینماست، هنرمندانهتر است. هرچه ارزشهای آن با ارزشهای اسلامی مناسبتر است فیلمی که تقوا را در جامعه نشان دهد، نه این که دقیقهای یک بار بگوید تقوا، تقوا. این که سینما نیست. اما اگر فیلمی را دید وقتی بیرون آمد یک لحظه با خودش گفت که تقوا چه مفهوم عمیق انسانی است چقدر به نفع من است. این سینمای دینی است. اگر یک سینمایی رفتید که توجهتان به آخرت بیشتر شد این سینما دینی است. فیلمی را دیدید یا یک رمانی را خواندید، رمان را که بستید در ذهنتان گفتید آخرت عجب چرت و پرتی است! خدا! آخرت! فرشته! آن فیلمی هم که یک طوری فرشته و جن و شیطان و خدا را همینطور مخلوط میکند که آخرش نمیفهمی کدام خدا بود؟ کدام شیطان بود؟ فیلمهای پستمدرن و... این هم دینی نیست. دارد میگوید که واقعیت همان مالیخولیا است، مالیخولیا همان عقل است، عقل همان وهم است، وهم همان خیال است! این هم غلط است. خودتان را گیج نکنید. سینمای دینی همینهایی است که گفتیم مراتب دارد. هم دینی بودن آن مراتب دارد به لحاظ ارتفاع، یعنی دقت، عمق. هم به لحاظ وسعت آن، یعنی میزان تعریض آن که چه مقدار افکار عمومی تحت تأثیر قرار میگیرد به لحاظ هنرش هم تکنیک، فرم، روش و محاسبات عقل ابزاری. آیا این کار آسان است؟ نخیر آسان نیست سخت است. چنان که اگر یک کسی برود در بازار اقتصاد میلیارد بشود و مؤمن باشد که این پول از راه حلال به دست بیاورد و بعد هم صرف فقرا و محرومین و خدمات اجتماعی بکند خیلی سخت است. میدانید چه آسان است؟ بروید در بازار دزدی کنی! در سینما آشغال بسازی این خیلی آسان است. فیلم ضد دینی بسازی معلوم است آسان است. اما چیزی که هم سینما باشد، تأثیرگذار باشد، میخکوب کند با پاکت تهوع توی سالن سینما نرود به زور تخمه و پسته نشیند فیلم را نگاه کند هنرمندانه باشد و هم این که وقتی این فیلم را میبیند بیرون میآید یکی از عقاید اسلامی الهی در ذهن او تقویت شده باشد. نگاه او به اخلاق اسلامیتر شده است، نگاهش به خانواده اسلامیتر شد.
خب بخش آخر هم داریم که نمیدانم شما حال آن را دارید یا دارید میمیرید؟ حالش را دارید؟
هشتگهای موضوعی